«قهوه تلخ» جدید و خواستگاری برزو از نازخاتون!
در سری جدید سریال «قهوه تلخ» برزوخان به خواستگاری میرود.
بهگزارش «بانی فیلم»، قسمتهای جدید مجموعه ویدیویی «قهوه تلخ» به کارگردانی مهران مدیری یکشنبه هفته آینده توزیع میشود. در این بخشها شاهد خواهیم بود که برزو خان با بازی برزو ارجمند به خواستگاری نازخاتون با بازی سحر جعفری جوزانی میرود. در همین حال بلوتوس (مهران مدیری) نیز درصدد برمیآید توطئهای تازه ترتیب دهد و… .
ماندانا سوری از بازیگران تئاتر، به تازگی برای بازی در نقش خواهر شاه به گروه تولید این سریال پیوسته است.
این در حالی است که مراسم سیزدهمین دوره قرعهکشی هفتگی این مجموعه نیز یکشنبه ۱۷ بهمن با سیستم رایانهای طبق روال هفتههای گذشته با نظارت نماینده محترم وزارت ارشاد برگزار شد. در این هفته نیز از میان انبوهی از پیامکهای ارسالی ۶ نفر برنده پراید و ۵۵ نفر برنده جایزه نقدی ۰۰۰/۰۰۰/۱۰ ریالی شدند.
پس از همکاری برزو ارجمند، جواد عزتی و عارف لرستانی در قرعهکشیهای گذشته، این هفته نیز سحر زکریا با برندگان شش دستگاه پراید تماس گرفت و با اعلام برندهشدنشان به آنان تبریک گفت.
با ۵۵ نفر برنده ۰۰۰/۰۰۰/۱۰ ریالی نیز از طریق شرکت تصویرسبز فردا تماس گرفته شد. مجموعه پانزدهم سریال هفته آینده همزمان با قرعهکشی قسمت چهاردهم توزیع میشود.
برندگان خودرو پراید مجموعه ۱۳ قهوه تلخ عبارتند از: سیدحامد مشهدی فراهانی (تهران)، محمدرضا محمدی (خوزستان – ماهشهر)، سیدزهرا نصرالهی سرشکر (تهران)، محمد جعفر شکروی (اراک)، مهران صادقنژاد (تهران- هویزه)، لاله محمدی (اصفهان).
ساعت۲ و ۵۰ دقیقه صبح دوشنبه اول فروردین در ایران تحویل سال نو۱۳۹۰
هنوز هم بعد از این همه سال، چهرهی ویلان را از یاد نمیبرم. در واقع، در طول سی سال گذشته،همیشـه روز اول مـاه کـه حقوق بازنشستگی را دریافت میکنم، به یاد ویلان میافتم …ویلان پتی اف، کارمند دبیرخانهی اداره بود. از مال دنیا، جز حقوق اندک کارمندی هیچ عایدی دیگری نداشت.ویلان، اول ماه که حقوق میگرفت و جیبش پر میشد، شروع میکرد به حرف زدن … روز اول ماه و هنگامیکه که از بانک به اداره برمیگشت، بهراحتی میشد برآمدگی جیب سمت چپش را تشخیص داد که تمام حقوقش را در آن چپانده بود. ویلان از روزی که حقوق میگرفت تا روز پانزدهم ماه که پولش ته میکشید، نیمی از ماه سیگار برگ میکشید، نیمـی از مـاه مست بود و سرخوش… من یازده سال با ویلان همکار بودم. بعدها شنیدم، او سی سال آزگار به همین نحو گذران روزگار کرده است. روز آخر کـه من از اداره منتقل میشدم، ویلان روی سکوی جلوی دبیرخانه نشسته بود و سیگار برگ میکشید. به سراغش رفتم تا از او خداحافظی کنم. کنارش نشستم و بعد از کلی حرف مفت زدن، عاقبت پرسیدم که چرا سعی نمی کند زندگیاش را سر و سامان بدهد تا از این وضع نجات پیدا کند؟ هیچ وقت یادم نمیرود. همین که سوال را پرسیدم، به سمت من برگشت و با چهرهای متعجب، آن هم تعجبی طبیعی و اصیل پرسید: کدام وضع؟ بهت زده شدم. همینطور که به او زل زده بودم، بدون اینکه حرکتی کنم، ادامه دادم: همین زندگی نصف اشرافی، نصف گدایی!!! ویلان با شنیدن این جمله، همانطور که زل زده بود به من، ادامه داد: تا حالا سیگار برگ اصل کشیدی؟ گفتم: نه ! گفت: تا حالا تاکسی دربست گرفتی؟ گفتم: نه ! گفت: تا حالا به یک کنسرت عالی رفتی؟ گفتم: نه ! گفت: تا حالا غذای فرانسوی خوردی؟گفتم نهگفت: تا حالا همه پولتو برای عشقت هدیه خریدی تا سورپرایزش کنی؟گفتم: نه !گفت: اصلا عاشق بودی؟گفتم: نهگفت: تا حالا یه هفته مسکو موندی خوش بگذرونی؟ گفتم: نه ! گفت: خاک بر سرت، تا حالا زندگی کردی؟ با درماندگی گفتم: آره، …… نه، ….. نمی دونم !!! ویلان همینطور نگاهم میکرد. نگاهی تحقیرآمیز و سنگین …. حالا که خوب نگاهش میکردم، مردی جذاب بود و سالم. به خودم که آمدم، ویلان جلویم ایستاده بود و تاکسی رسیده بود.ویلان سیگار برگی تعارفم کرد و بعد جملهای را گفت. جملهای را گفت که مسیر زندگیام را به کلی عوض کرد. ویلان پرسید: میدونی تا کی زندهای؟ جواب دادم: نه ! ویلان گفت: پس سعی کن دست کم نصف ماه رو زندگی کنی
حیف که من دیر فهمیدم الان هم که فهمیدم دیگه حال زندگی کردن ندارم