روزی ، یک پدر روستایی با پسر پانزده ساله اش وارد یک مرکز تجاری میشوند.
پسر متوّجه دو دیوار براق نقرهای رنگ میشود که بشکل کشویی از هم جدا
شدند و دو باره بهم چسبیدند، از پدر میپرسد، این چیست ؟ پدر که تا بحال
در عمرش آسانسور ندیده میگوید پسرم، من تا کنون چنین چیزی ندیدم، و
نمیدانم .
در همین موقع آنها زنی بسیار چاق را میبینند که با صندلی چرخدارش به آن
دیوار نقرهای نزدیک شد و با انگشتش چیزی را روی دیوار فشار داد، و دیوار
براق از هم جدا شد ، و آن زن خود را بزحمت وارد اطاقکی کرد، دیوار بسته
شد، پدر و پسر ، هر دو چشمشان بشماره هائی بر بالای آسانسور افتاد که از
یک شروع و بتدریج تا سی رفت، هر دو خیلی متعجب تماشا میکردند که
ناگهان ، دیدند شمارهها بطور معکوس و بسرعت کم شدند تا رسید به یک، در
این وقت دیوار نقرهای باز شد، و آنها حیرت زده دیدند، دختر ۲۴ ساله مو
طلایی بسیار زیبا و ظریف ، با طنازی از آن اطاقک خارج شد
بله ! یاد بگیرن آقا پسرا ! این آقا مسعودی که میبینید در فیس بوک ترکانده اند از بس که دخترها کشته مرده ی ایشان هستند
این روزها بحث اختلاف سنی در ازدواج به موضوع بسیار مهمی برای آنها که در شرف ازدواج هستند تبدیل شده است. اگر نظر ما را بخواهید باید بگوییم که: بستگی دارد! ….
در هزاران مصاحبهای که در شش قاره جهان انجام دادیم به این نتیجه رسیدیم که وقتی واقعاً کسی را دوست داشته باشید، سن شما و سن طرف مقابلتان دیگر چندان اهمیتی پیدا نمیکند. اما یک واقعیت هم وجود دارد و آن این است که موقعیتهایی هست که تفاوت سنی واقعاً مهم میشود.
ادامه مطلب ...